پاراگراف

از دست همه خسته شدم البته مقصر خودمم چون با هر کسی دست دادم

پاراگراف

از دست همه خسته شدم البته مقصر خودمم چون با هر کسی دست دادم

پاراگراف
پیام های کوتاه
  • ۱۰ تیر ۹۲ , ۰۹:۳۷
    غم...
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۴۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشت» ثبت شده است

برف های خسته از رد پا

منتظر آفتاب هستند

  • محمد علیزاده

الهی شکر عمرم دست تو نیست

پس این بدون

زندگی بدون تو هم میگذره

  • محمد علیزاده
وقتی عصبانی میشی،فقط کافیه عصبانیتت رو تو نگاهت بریزی
و با نگاهت به طرف , فریاد سکوتت رو بهش نشون بده
  • محمد علیزاده
در این هوای سرد
دستانت را دور گردنم حلقه کن
این بهترین شالگردن عمرم خواهد بود
  • محمد علیزاده

کاری که تو کردی

اسمش تقصیر است

پس دیگر

اسمش را تقدیر نگذار

  • محمد علیزاده

دور خودم سیم خاردار کشیدم

دور سیم خاردار هم مین گذاشتم

اگه کسی واقعا من بخواد

حاضر بخاطر من زخمی بشه!!

  • محمد علیزاده

یه عشقی تو نگات پیداست

که دنیام تکون میده

اگه عاشق شدی ، بخند

که لبخند تو شیرین

  • محمد علیزاده

آدم زمانی موفق میشه

که بتونه قله های خودش رو فتح کنه

  • محمد علیزاده
اگه تنهاییمو به دریا میگفتم
تا حالا تغیان میکرد
اگه تنهاییمو به کوه میگفتم
صدام تکرار میکرد
اگه تنهاییمو به شب میگفتم
شهر رو واسم بیدار میکرد
  • محمد علیزاده
زندگی طعم لب محبوب نیست
زندگی یک نخ دو نخ سیگار نیست
زند  گی یک لیوان مشروب نیست
زندگی یک ساعت معیوب است
  • محمد علیزاده

زندگی از کوه های زیاد اما کم ارتفاع تشکیل شده

فقط کافی اون ها رو فتح کرد تا پیروز شد


  • محمد علیزاده
خوشحالم که وقتی از کنارم رد میشوی اخم میکنی
نه بخاطر عصبانیت تو
بخاطر اینکه هنوز دیده میشوم خوشحالم
  • محمد علیزاده
ای دوست تب کرده قلبم
آشوبی در قلبم شده
لطفا قلبم را پاشویه بده
  • محمد علیزاده
پرانتزی باز شد و من مثل یک توضیح اضافه وارد داستان زندگی شدم
داستانی ناتمام که نویسنده اش سال ها پیش مرده است
ومن در چند صفحه ی مرده ی خاطراتش بودم
که ای کاش نویسنده این چند صفحه که با اشک نوشته بود را با خود به خاک میبرد
شاید تقدیر ، پایان داستان را به دست تو داده تا دوباره آغازش کنی، اما بگویم که جایی سفید میان صفحات نخواهی دید
اما میخواهم تا تو پرانتز را ببندی
  • محمد علیزاده
دلم را تهدید کرده ام
تا بهانه ی تو را نگیرد
وگرنه میدهم دوباره بسوزانیش
  • محمد علیزاده
صدای خمیازه ی ساعت بالای تخت، خواب را از سرم پرانده بود
خواب بودن من، بزرگترین دروغ من به ساعت است
دروغی بزرگ به تنها همدم شب و روز های من
مدت هاست که درازکشان بر تخت ادای خواب در می آورم
و دعا میکنم برای آمدن آن روز که تو بیایی و باتری ساعتم را عوض کنی
  • محمد علیزاده
من از حال میرم
با آینده ی تو
  • محمد علیزاده

می خواهم تنها باشم
اما شعر نمی گذارد
همین الان که می نویسم
آمده و ذهنم را از تو پر کرده است

  • محمد علیزاده
ساعت هفت بود یا هشت
نمی دانم
روز بود یا شب
نمی دانم
ساعت به وقت این جزیره اعلام نمی شود
هر عقربه ای پایش را به این جزیره می گذارد
در دم
اعدام!
خورشید روزها از ترس خیس شدن زیر باران
پشت ابرها پنهان می شود
و شب ها بر مردمان پشت کوه می تابد
اینجا هرکس از ترس بیداری
ساعتش را خواب می کند
و دل های پوسیده
زیر لب زنگ می زنند
آری
این شهر کم کم جزیره می شود...
  • محمد علیزاده
دیوار چین سهل است
در مقابل دیوار تو!!
تا زمانی که تو پشت دیوار خودت هستی
هیچ جادویی به کار نمی آید
  • محمد علیزاده