شنبه, ۹ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۱ ب.ظ
پرانتز...
پرانتزی باز شد و من مثل یک توضیح اضافه وارد داستان زندگی شدم
داستانی ناتمام که نویسنده اش سال ها پیش مرده است
ومن در چند صفحه ی مرده ی خاطراتش بودم
که ای کاش نویسنده این چند صفحه که با اشک نوشته بود را با خود به خاک میبرد
شاید تقدیر ، پایان داستان را به دست تو داده تا دوباره آغازش کنی، اما بگویم که جایی سفید میان صفحات نخواهی دید
اما میخواهم تا تو پرانتز را ببندی
داستانی ناتمام که نویسنده اش سال ها پیش مرده است
ومن در چند صفحه ی مرده ی خاطراتش بودم
که ای کاش نویسنده این چند صفحه که با اشک نوشته بود را با خود به خاک میبرد
شاید تقدیر ، پایان داستان را به دست تو داده تا دوباره آغازش کنی، اما بگویم که جایی سفید میان صفحات نخواهی دید
اما میخواهم تا تو پرانتز را ببندی
سلام
مرحبا زیبا می نویسید اما گاهی گنگه مطلب هاا
اما در کل خوب و جدید می نویسید .
موفق باشید