علی اکبر(ع)...

حسین ، علی اکبر را صدا میزد
پرستو ها لال میشدند
نگاهش میکرد
شب رنگش را به چشمان علی اکبر میداد
دست هایش را میگرفت
خورشید جلوی پاهایش زانو میزد
در آعوشش میگرفت
جهان به تلاطم در می آمد

درخت سر خمیده...

بابام همیشه بهم میگه

درخت هرچی بزرگ تر باشه

قدش خمیده تر میشه...

آدمایی که چیزی نیستن ، زیاد از خودشون تعریف بی جا میکنن

آدمایی که واسه خودشون کسی هستن هیچوقت از خودشون تعریف نمیکنند

عاشق...

اگر هم کسی عاشقت شود

تو را برای خودش میخواهد

نه خودت

سجده ی شیطان...

گاهی فکر میکنم

راست گفت شیطان!!

انسان ها ارزش سجده ندارند

چمدان احساس...

تا رسیدم قطار عشق حرکت کرده بود
و چمدان احساس بی طاقت
نقش زمین شد

به یاد تو...

قطره های اشکم

بر روی کاغذ

گواه به یاد تو بودن است

سکوت بی کسی...

در سکوت های بی کسی ام

تو یک صدای بلندی

چشمانت...

آن چشم ها نمی گذارد
قلمم یک روز خواب راحت داشته باشد

گوساله های دیروز...

به برکت حضور تو بود

که گوساله های دیروز

گرگ های امروز شدند

آینده،گذشته،حال...

به فکر آینده نباش چون ممکن است هیچگاه فرا نرسد
به فکر گذشته نباش چون دیگر نمیشود تغییرش داد
به فکر حال باش که هم میتوانی تغییرش دهی و هم میتوانی آن را بدست بیاوری...

قدرت کلماتت...

به جای صدا , قدرت کلماتت را بالا ببر

باران سبب رشد گل میشود نه صدای صاعقه

در پشت پلک چشمانت...

گفت کجایی؟؟!

گفتم در پشت پلک چشمان بسته ات

بالشت بغض هایم...

بالشتی میخواهم از جنس ابر
که بغض های گلویم را جذب کند
و بالای سر تو به زیباترین حالت ببارد

سبز شدنم...

برگ زردی بودم

در حال سقوط بودم

تو نگاهم کردی

سبز شدم

مشق دلتنگی...

مهدی جان

تو آواز سکوتت را بخوان

و من مشق دل تنگیم را ورق میزنم

نبرد من و تو...

من سر سختانه و بی سپر میجنگم
و تو چه ماهرانه شمشیر میزنی
این بود حقیقت ، همیشه تلخ ما

حقیقت عشق...

زمانی حقیقت عشق را فهمیدم
که تو به رویا هایم حقیقت بخشیدی

انعکاس چشمان اباالفضل(ع)...

دشمن هم جذب انعکاس چشمان اباالفضل شد

که تیر را به جای قلب به چشمان زیباییش زد

سلاح گرم چشمانم...

کاش گریه هایم باور کنند
که سلاح گرمی که روی شقیقه ی چشمانم
گذاشته ام تنها برای رضایت توست

برخاستنم...

دست خودم نیست پای رفتارم

به یادت که می افتم

برخاستنم مشکل است