محو من...

هر وقت میخندی من محو میشوم

این یک خطای دید نیست

مثل دیدن آب در بیابان

این یک حقیقت است

قرار...

دیگر بی قرار هیچ قراری نمیشوم

شب در کنار اسکله...

بیا با یکدیگر کنار اسکله قدم بزنیم

بگذار امشب اسکله از چشمان تو نور باران شود

مشکلات و سختی ها...

میگویند با  مشکلات و سختی ها بجنگ!!

با چه سلاح و تن پوش زرهی؟!!

میترسم ببازم و از قبل شکست خورده تر شوم

اتش چشمم...

رفتی و من پشت سرت آب ریختم
همان موقع بود که چشمم به اتش دیدارت محکوم شد

غربت...

غربت همیشه این نیست که زبان مردم با زبان تو تفاوت داشته باشد

یا طلوع و غروب ها متفاوت باشند

غربت میتواند دل من باشد

دستت را بردار...

دست از سرم بردار، جمله ای بود که زمانی به من گفتی

که دست کسی دیگر ی بر سرت کشیده شد

ماه و خورشید...

آسمان هر شب ماه را در آغوش میگیرد و به خود میبالد

غافل از اینکه خورشید در اعماق دریا دست و پاه میزند

چشمهای تو...

نزدیکت که میشوم
معلق میشوم، تاب میخورم
انگار نیروی جاذبه ای دیگر وجود ندارد
تمامش در چشمهای توست

باران...

باران می بارد ، به حرمت کدامیک از ما، نمیدانم

فقط میدانم خدا با تمام بزرگواریش دارد صدای ما رو میشنود

مادر ها فرشته اند...

مادر ها فرشته اند

میدانی چرا پرواز نمی کنند؟

چون ما دست و پاهایشان را بسته ایم

مسیر...

زمانی که باختم

تازه راه را یافتم

دست هایم...

کسی دست هایم را نمیگیرد

آن ها را در جیب هایم بگذارم بهتر است

فال زندگی...

زندگی شیرین آنجا مسخره میشود

که ما میخواهیم آن را در فال قهوه ی تلخ پیدا کنیم!

اسباب بازی دنیا...

تا کودک بودیم ، اسباب بازی وسیله ای بود برای بازی در دنیا

حالا که بزرگ شدیم ، شده ایم اسباب بازی دنیا!

عمق دل تنگی من...

چیز هایی است که حس نمی کنی

مثل عمق دلتنگیم

که هر روز عمیق تر میشود

و تو نمی فهمی!!

نشانه ی تو...

انتهای خیابان (زندگی)

بن بست(تو)

انگار پست چی ها کم کاری میکنند

هر روز نامه هایت را بر میگردانند و میروند

نمیدانند که دیگر نشانی از تو ندارم!!

نگاهم...

نگاهم عصبانیست
تو نگران نباش
وقته ترسیدن تو

لحظه ى لبخند من است

رفتن...

ندیدم کسی رفتن بلد باشد
اما باز هم بماند!!

جاذبه ی آغوش تو...

جو گیر که میشوی جاذبه ات را از دست می دهی

پس تعجب نکن که دیگر جذب آغوشت نمیشوم!