مرا سوزاندی
آرزو بر دلت بماند
در خواب هایت
زندگی خواهم کرد
- ۳ نظر
- ۲۵ بهمن ۹۱ ، ۰۱:۰۹
ابر هم امروز گله دارد
از درد بغضش مینالد
اشک میریزد اما بغضش تمام نمیشود
باریدن ابر حکایت هر روز اشک چشمان من است
زور غرورم به عشقم رسید و اجازه ی رسوا شدن به من نداد
حال یک بوسه ، ته ته ته قلبم جان داد و مرد
من شعر هایم را روی کاغذ خط دار مینویسم
تا شاید خودشان راهشان را پیدا کنند
و تو در انتهای خط منتظری تا با نقطه ای کار را تمام کنی
آرایش وسیله ای است که به صورت عجیب و باور نکردنی ای میتواند
لولو را به هلو تبدبل بکند، گام بعدی فوتوشاپ است
فاصله ها را بکش
کار سختی نیست
جرمش سنگین است
آن هم پای من
خسته ام
مثل شاخه ی خشکیده ی درخت
که تحمل ِ پای ِ گنجشک را هم ندارد
امروز خودم را تنبیه مجازی کرده بودم
متوجه شدم که اعتیاد شدیدی به اینترنت دارم
و خورشید برای تو طلوع میکند
برای اینکه تو باشی و به شب پایان دهی
تو ای سحر
تاوان زندگی من
چراغ سبزی بود که نباید
به کسی نشان می دادم اما دادم
حالا هم تاوان کودکیم را میدهم!!!
سوت پایان نیمه ی اول را بزنید
دیگر توان مبارزه با نفسم را ندارم
عجب حریف سختیست این نفس!!