امشب هم گذشت کسی به ما شب بخیر نگفت
انشاالله فردا کسی باشد که به ما صبح بخیر بگوید!!
- ۸ نظر
- ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۰۴:۱۱
امشب هم گذشت کسی به ما شب بخیر نگفت
انشاالله فردا کسی باشد که به ما صبح بخیر بگوید!!
زیر باران چتر من گمگشته بود
برگه های شعرم ، سرپناهم گشته بود
خیس شدند آن برگه ها ، زیر باران آب شد
آن همه شعرم ، در لحظه ای نایاب شد
سایبانی بر قرار ، در گوشه ای از آن گذار
پر امید و بی قرار ، من در پی اش همچون سوار
سایبانم را گرفتم تا نبردش دست باد
ناگهان دست تو بود در دست من
ای سایبان ، بارش باران برفتو سایبان دیگر نبود
حال من نشستم تا بیاید آنکه عشم را ربود
حال دریغ از بارش باران
دریغ اما چه سود
بار ها بارید بر من اما سایبان با او نبود
مرگ نقطه ای ندارد
تا پایانی بر این زندگی باشد
اما عشق...
پایان.
خورشید دارد غروب میکند
اما هنوز خورشید دل من از خواب بیدار نشده
ساده آمدی
میدانم
ساده هم خواهی رفت
مثل لذت یک صبح بهاری
((تابستان نزدیک است))
کــفش های ذهنم هم دیگر
به هن هن افتادند
بس که کوچه به کوچه ی خاطرات را دنبال تو گشتم