پاراگراف

از دست همه خسته شدم البته مقصر خودمم چون با هر کسی دست دادم

پاراگراف

از دست همه خسته شدم البته مقصر خودمم چون با هر کسی دست دادم

پاراگراف
پیام های کوتاه
  • ۱۰ تیر ۹۲ , ۰۹:۳۷
    غم...
آخرین مطالب
آخرین نظرات
من نوشتم ح
آسمان ابری شد
نوشتم حسین(ع)
اشکش جاری شد
  • محمد علیزاده
می خواهم امشب
انقدر از خورشید گلایه کنم
که فردا از غم حسین
روی در آمدن نداشته باشد
  • محمد علیزاده

اگه به زندگی افراد موفق دقت کرده باشید

میبینید که توی زندگی(در تمام مسائل) آدم جنگنده ای بودن

از نفرات برتر کنکور گرفته تا شخصیت های بزرگ سیاسی مثل آقا



  • محمد علیزاده
نام تو از نام خورشید شاهی میکند
یاد تو این قلب من را سخت عاصی میکند
شوق آن دارم بتابد مهر تو بر این دلم
مینشینم در رهت ، عشق بازی میکنم
  • محمد علیزاده

زندگی از کوه های زیاد اما کم ارتفاع تشکیل شده

فقط کافی اون ها رو فتح کرد تا پیروز شد


  • محمد علیزاده
من از چشمان دشمن بی امانم
من از خشم دشمن بی امانم
من اینجا مانده ام دور از تو اما
غم هجران تو در سینه دارم
  • محمد علیزاده
رقیه باباش رو خواست
سیلی نصیبش شد
زینب، با حسین بودن خواست
اسارت نصیبش شد
و ما شهادت خواستیم
انتظار ظهور نصیبمان شد
  • محمد علیزاده
گر تو حسینی
من هم نوکرتم
مادرت زهرا(ص) گفت:
نوکر حسین(ع) فرزند من است
  • محمد علیزاده
نوکر به شیوه ی ارباب میرود
خدا کند که خدا به شیوه ی تو بی سر کند مرا
  • محمد علیزاده
لحظه ها برای زینب نمی گذرند
کسی چه میداند
شاید زینب از 10 محرم تا اربعین را بیش از 40 روز حس میکرد
  • محمد علیزاده
خوشحالم که وقتی از کنارم رد میشوی اخم میکنی
نه بخاطر عصبانیت تو
بخاطر اینکه هنوز دیده میشوم خوشحالم
  • محمد علیزاده
ای دوست تب کرده قلبم
آشوبی در قلبم شده
لطفا قلبم را پاشویه بده
  • محمد علیزاده
پرانتزی باز شد و من مثل یک توضیح اضافه وارد داستان زندگی شدم
داستانی ناتمام که نویسنده اش سال ها پیش مرده است
ومن در چند صفحه ی مرده ی خاطراتش بودم
که ای کاش نویسنده این چند صفحه که با اشک نوشته بود را با خود به خاک میبرد
شاید تقدیر ، پایان داستان را به دست تو داده تا دوباره آغازش کنی، اما بگویم که جایی سفید میان صفحات نخواهی دید
اما میخواهم تا تو پرانتز را ببندی
  • محمد علیزاده
نمی توان برگشت وآغاز خوبی داشت
ولی میتوان شروع کرد و پایان خوبی داشت
  • محمد علیزاده
دلم را تهدید کرده ام
تا بهانه ی تو را نگیرد
وگرنه میدهم دوباره بسوزانیش
  • محمد علیزاده
صدای خمیازه ی ساعت بالای تخت، خواب را از سرم پرانده بود
خواب بودن من، بزرگترین دروغ من به ساعت است
دروغی بزرگ به تنها همدم شب و روز های من
مدت هاست که درازکشان بر تخت ادای خواب در می آورم
و دعا میکنم برای آمدن آن روز که تو بیایی و باتری ساعتم را عوض کنی
  • محمد علیزاده
من از حال میرم
با آینده ی تو
  • محمد علیزاده

می خواهم تنها باشم
اما شعر نمی گذارد
همین الان که می نویسم
آمده و ذهنم را از تو پر کرده است

  • محمد علیزاده
ساعت هفت بود یا هشت
نمی دانم
روز بود یا شب
نمی دانم
ساعت به وقت این جزیره اعلام نمی شود
هر عقربه ای پایش را به این جزیره می گذارد
در دم
اعدام!
خورشید روزها از ترس خیس شدن زیر باران
پشت ابرها پنهان می شود
و شب ها بر مردمان پشت کوه می تابد
اینجا هرکس از ترس بیداری
ساعتش را خواب می کند
و دل های پوسیده
زیر لب زنگ می زنند
آری
این شهر کم کم جزیره می شود...
  • محمد علیزاده
دیوار چین سهل است
در مقابل دیوار تو!!
تا زمانی که تو پشت دیوار خودت هستی
هیچ جادویی به کار نمی آید
  • محمد علیزاده