اگرچه سرد بود آغوشش
اما هرگز مرا رها نکرد تنهایی
- ۱۱ نظر
- ۰۹ آبان ۹۲ ، ۰۰:۲۷
بیهوده اشک میریختم
غافل از اینکه مدت هاست
که دکتر ها قلب تو را جواب کرده اند
همیشه معصوم ترین غنچه ها سر بریده میشوند
من نیز در بی گناهیم دست داشته ام
بخشش لازم نیست
اعدامم کنید
دم در دراز کشیدم
و گفتم: مگر از روی جنازه ام رد شوی
و تو پرواز کردی , حالا من مانده ام و یک جنازه
غصه بالا میرود از دلم
اشک سر میخورد از گونه هایم
میبینی! شده ام شهربازی!!
وقتی منبر هایش بشود تیکه
حرف هایش میشود چرت و پرت
پ.ن:
منبر امام حسین جای مناسبی برای
سو استفاده و انقام شخصی نیست
برف نام دیگر او بود
این را وقتی فهمیدم
که مثل مادرم آب می شد
مادر جان دوستت دارم
من و ابر ها تصمیم گرفته ایم
که هر شب یکی از ما ببارد
تا آن یکی زود تمام نشود
داغت
نت های زیادی را لال کرد
سخت است پر از حرف باشی و نتوانی حرف بزنی
ماندن
مسله این است
گاهی باید رفت تا ماند
ببین از وقتی رفته ای چقدر در خاطر ها مانده ای