سخت ریخت آخرین اشک هایم
سخت بود دل کندن
سخت بود اما افتادی
از چشمانم با آخرین قطره
- ۷ نظر
- ۱۱ تیر ۹۲ ، ۲۱:۲۰
سخت ریخت آخرین اشک هایم
سخت بود دل کندن
سخت بود اما افتادی
از چشمانم با آخرین قطره
دیر بود اما بالاخره فهمیدم
که باید برای دوستی هایم مرز بگذارم
هر کس فراتر برود
بنگ
لعنت به این افق ها
بال هایم بی قرار برای پروازند
ولی همچنان آزادیم در این قفس است
پا که بر روی کفشم میگذاری و رد میشوی
اصلا ناراحت نمشوم
بگذار این سهم من از تو باشد
من درد زخمی که تو به من زدی را میکشم
اما تو چشمانت را ببند برایم سخت است
که ببینی و کاری نکنی!
تاریک بود فضای خالی ذهنت
من رنگ ها را آفریدم
حال تو برایم دم از روشن فکری میزنی؟!
تو رفته ای و من هنوز از خود سوال میکنم
که چگونه بعد از رفتنت به این درد مبتلا شدم
من آمدم
با دلیلی متروک از جانب تو
بادلیلی مرده از جانب تو
اما آمدم،برای گفتن حقیقت برای تو
من رها شده ام
از قطعی بودن حکم ، از بیگانه حاکم
من رها شده ام
از زندگی ، از خودم ، از تو
قبل از اعدام به حکم........
طناب دار را خواهم بوسید
زیرا او تا آخر با من است اما دوستانم...