وقتی کودکی با زبان کودکانه اش گفت دوستت دارم
بیشتر باورم شد، تا دوستت دارم های قلابی تو!!
- ۱ نظر
- ۲۸ دی ۹۱ ، ۲۰:۳۲
وقتی کودکی با زبان کودکانه اش گفت دوستت دارم
بیشتر باورم شد، تا دوستت دارم های قلابی تو!!
تنه های درختان تبدیل به کاغذ های دفتر خاطراتم شدند
حالا همین کاغذها دلگیر شدند که چرا من در اوقات دل تنگیم به آن ها تکیه میکنم؟!
ای کاش من کنارت بودم
تا با هم بالا برویم از طناب ماه
و تا صبح از روی ماه، زمین را نظاره کنیم
خولی(لعنت الله علیه) ارزش سر حسین(ع) را در درهم دینار میدید
اما آن مسیحی ، ارزش سر حسین(ع) را در ارزش معنویش میدید
افسوس بر جهل که گاهی سبب میشود تا امامان را هم گم کنیم!!
برای چند دقیقه چشمانم را بستم، و خود را روشن دل فرض کردم
و به خود گفتم برای نعمت هایی که خدا به من داد او را سپاس نکردم
بگذار برای سلامتی ای که دارم خدا را سپاس کنم!
متاسفانه ما به بعضی ها اونقدر بها میدیم
که دیگه نمیتونیم بخریمشون!!!
بعضی زخم ها را هر از گاهی باید دوباره شکافت
و درونشان را از نمک پر کرد تا اشتباه را فراموش نکنیم!!
بعضی وقت ها از لج خود غم و اندوه هم که شده
باید زل بزنی تو چشاش بگی" سیب
هنگام سحر ، بهترین زمان برای حس خداست
و انقدر دستم را هنگام سحر سمت خدا دراز کردم
و خدا دستم را گرفت، که دستم بوی خدا میدهد
بعضی وقت ها آش را جلویمان میگذارند و لب نمیزنیم
و منتظر آن تره ای هستیم که هیچوقت برایمان خورد نمیکنند