آرام گرفته ام با رویای با حسین بودن
دیگر بیدارم نکنید
- ۵ نظر
- ۰۴ بهمن ۹۱ ، ۱۰:۱۳
آرام گرفته ام با رویای با حسین بودن
دیگر بیدارم نکنید
وقتی پرستار,علی(ع) باشد
هیچ دردی برای زهرا(ص)
مقدس تر از عشق نیست
چیز هایی است که حس نمی کنی
مثل عمق دلتنگیم
که هر روز عمیق تر میشود
و تو نمی فهمی!!
انتهای خیابان (زندگی)
بن بست(تو)
انگار پست چی ها کم کاری میکنند
هر روز نامه هایت را بر میگردانند و میروند
نمیدانند که دیگر نشانی از تو ندارم!!
جو گیر که میشوی جاذبه ات را از دست می دهی
پس تعجب نکن که دیگر جذب آغوشت نمیشوم!
عجب حکایتی است این عشق دیرینه ات!
نه باستان شناسم
نه تاریخ شناس
اما عجبب این عشق تاریخی را میشناسم!!
کسی دیگر علی(ع) را با نام نمی خواند
خورشید های غربت
بی سایه شده اند
با تو بودن را تصور کردم
بی تو بودن را تجربه
این است سهم من از غیبت تو
در سرمای این روز ها
بازدمم تو را نشان میدهد
زیرا نفس هایم با تو گره خورده
این کورترین گره ی کور است
خواستم دوباره برای حسین جانم شعر بگویم
اما قلمم دیگر به سوی هیچ کلمه ای نمیدود
میدانم و در همین شب هاست
که میان این کلمات گمشده جان بدهم