امروز پیراهن مشکیم را تا کردم و در کمد گذاشتم
و از خدا خواستم تا رخصتم دهد تا فاطمیه هم عزا دار مادرم شوم
- ۷ نظر
- ۲۴ دی ۹۱ ، ۱۷:۳۹
امروز پیراهن مشکیم را تا کردم و در کمد گذاشتم
و از خدا خواستم تا رخصتم دهد تا فاطمیه هم عزا دار مادرم شوم
آزادی راحت نگاه کردن به شبکه های ماهواره نیست
آزادی بی حیا گشتن تو خیابونا نیست
آزادی یعنی اگه من کافرم به دین تو احترام بگذارم
آزادی یعنی اگه زنی با چادر دیدی نگی امل!!
تا دیروز ، سادگی زیباترین رنگ دنیا بود
و امروز سادگی بزرگترین خطای دنیاست!!
دین یک هدیه ی بسیار با ارزشی است
که خدا این هدیه را به کمتر کسی داده
باید قدر این هدیه ی بزرگ رو دانست
رفتار بعضی از آدم ها انقدر زود عوض میشه
که متوجه گذر زمان نمیشی!!
به نظرم آدم باید یک عشق داشته باشه به نام 「حسین(ع)」
که هر وقت دلش از این دنیاو آدما گرفت بگه،
بیخیال حسین(ع) عشقه
ای کاش به جای این همه باشگاه پرورش اندام
باشگاه پرورش سربازان امام زمان بود!
اگر قرار باشد با آرزوی من بیایی
نیامدنت بهتر است
پس با دل خود بیا نه آرزوی من
سکوت شب را دوست دارم ، نه برای سکوتش
برای یاد تو که شب را به صبح میرسانی
و تا وداع دوباره ی خورشید منتظر میمانی
تا شاید فردا روز ظهور باشد
در مسلک ما معنی حسین چنین است:
حتی با بال های شکسته برایش پرواز کردن
یوسف میدانست که تمام در ها بسته اند
اما باز هم به طرفشان میدوید
اگر در های زندگیت بسته شد
به طرفشان بدو و نترس
چون خدای تو و یوسف یکیست
دل تنگم همچون خواهری مانند زینب(ص)
و گمشده ای عزیز دارم در حد حسین بن علی (ع)
شاید هم گمشده ام خود حسین(ع) است!!
همیشه اولین و آخرین کلام شعر هایم بوده ای
همیشه برایم بهترین عشق بوده ای
گرچه در روضه دلم میشکند و اشکم در می آید
اما تو برایم یک دنیای دیگری