تو میروی و من خاطراتم را در آغوش میگیرم
حالا به اتاق مملو از افکارت باز میگردم
و میبینم لبخندت بر سقف خیالم هک شده است!!
- ۱ نظر
- ۱۷ تیر ۹۲ ، ۰۱:۲۲
تو میروی و من خاطراتم را در آغوش میگیرم
حالا به اتاق مملو از افکارت باز میگردم
و میبینم لبخندت بر سقف خیالم هک شده است!!
اینجا برای فتح نفس هوا کم است
لب ریز از غرورم و در خود شکسته
حال بغضی طلسم حنجره ی من است
قسم به سایه
دلی سراسر سکوتم
سری سراسر سودا
اما افسوس که هر فصل
برایم سرابی بیش نیست
با غرورم خودم بازی کردم
در شکستن خودم شریک شدم
و تو را خواستم و حالا تو...
محکوم به تکرار سکوتم
تو اگر کمکم کنی میگویم
بهترین حرف ها را
سخت ریخت آخرین اشک هایم
سخت بود دل کندن
سخت بود اما افتادی
از چشمانم با آخرین قطره
دیر بود اما بالاخره فهمیدم
که باید برای دوستی هایم مرز بگذارم
هر کس فراتر برود
بنگ
لعنت به این افق ها
بال هایم بی قرار برای پروازند
ولی همچنان آزادیم در این قفس است
پا که بر روی کفشم میگذاری و رد میشوی
اصلا ناراحت نمشوم
بگذار این سهم من از تو باشد