سرا پا سفید پوش شده ام برای تو
حتی اگر شده با لباس سیاه هم به دیدنم بیا
میان آشفتگی جوهر
بر تن این کاغذ سفید
خنده های تو را میبینم
سرم را روی شانه های دیوار می گذارم
گریه میکنم
او نوازشم نمی کند
اما تنهاییم را درک می کند
با احتیاط نفس می کشم
این بغض شکستنی شده
آسمان باران و صاعقه را به کوچه هایمان آورد
تا صورت خانه خیس شود
بغض پنجره ها بشکند
و ماشین ها تا صبح ناله کنند