هیچ احساسی شعر نمیشود
مگر پای چشمان ابالفضل در میان باشد
- ۲ نظر
- ۰۳ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۰۵
انتهای خیابان (زندگی)
بن بست(تو)
انگار پست چی ها کم کاری میکنند
هر روز نامه هایت را بر میگردانند و میروند
نمیدانند که دیگر نشانی از تو ندارم!!
جو گیر که میشوی جاذبه ات را از دست می دهی
پس تعجب نکن که دیگر جذب آغوشت نمیشوم!
عجب حکایتی است این عشق دیرینه ات!
نه باستان شناسم
نه تاریخ شناس
اما عجبب این عشق تاریخی را میشناسم!!
کسی دیگر علی(ع) را با نام نمی خواند
خورشید های غربت
بی سایه شده اند
با تو بودن را تصور کردم
بی تو بودن را تجربه
این است سهم من از غیبت تو
در سرمای این روز ها
بازدمم تو را نشان میدهد
زیرا نفس هایم با تو گره خورده
این کورترین گره ی کور است