- ۱۰ نظر
- ۲۷ بهمن ۹۱ ، ۱۱:۰۱
کــفش های ذهنم هم دیگر
به هن هن افتادند
بس که کوچه به کوچه ی خاطرات را دنبال تو گشتم
ابر هم امروز گله دارد
از درد بغضش مینالد
اشک میریزد اما بغضش تمام نمیشود
باریدن ابر حکایت هر روز اشک چشمان من است
و کاش هرگز ندانی هوا چه سنگین است
کوچه ها دیگر بی حادثه اند
و علی(ع) در خانه زندانیست
که پشت پنجره ی خانه اش
به انتظار حق خورده اش است
زور غرورم به عشقم رسید و اجازه ی رسوا شدن به من نداد
حال یک بوسه ، ته ته ته قلبم جان داد و مرد
من شعر هایم را روی کاغذ خط دار مینویسم
تا شاید خودشان راهشان را پیدا کنند
و تو در انتهای خط منتظری تا با نقطه ای کار را تمام کنی
آرایش وسیله ای است که به صورت عجیب و باور نکردنی ای میتواند
لولو را به هلو تبدبل بکند، گام بعدی فوتوشاپ است
خدا رو شکر ما شیعیان با اهل بیت طوری گره خوردیم
که با پیچیده ترین ابزار هم نمیتوان گره را باز کرد
حسین(ع) جان تو رفتی بعد رفتن تو
قافیه ی شعر های دخترکت اشک ریخت برای تو شد