به نسیم بگو آرام صدایم کند
که خواب غفلت بسی شیرین است
حالا میروم
قصه ی صداقت اینجا
عجب پایان تلخی دارد!!
ایستاده ام کنار مترسک
با دستانی باز به پهنای نگاهش
حسرت میخورم به او زیرا
دنیای او سبز است و دنیای من سیاه؛
مرگ او به دست آفت هاست
و مرگ من به دست دوستانم
زادروزم بی تو
سالروز وفات است
کاش خودت را برایم کادو میفرستادی
تکرار اشتباه برای بار دوم
دیگر اشتباه نیست
انتخاب است
از دقیقه و ثانیه صحبت نمیکنم
از لحظه کوچکتر بود ، آن وقت که دلم لرزید