میشود ساخت قتلگاهی برای امام زمان(عج)
- ۲ نظر
- ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۱۷:۴۹
می خواهم از این به بعد در چمدانت بخوابم
شاید برای بردن چمدانت برگشتی
تو بدترین بازی زندگیم بودی
که از بد شانسی من پوچ از آب در آمدی
موبایل برایم خوش صداترین پرنده ی دنیاست
وقتی که تو پشت خط باشی
دیالوگ های احساسم را حفظ می کردم
یادم آمد که تو گفتی اکران دوستت دارم
ممنوع
تو از عشق چه می دانی؟
وقتی چشم هایت را روی آسمان بسته ای!
پاییز نزدیک است
نیایی زرد میشوم
آن وقت تو می مانی و حسرت دیر رسیدن
و صدای خش خش من که زیر پاهای تو خورد میشوند
ما تکه های یک آینه ی شکسته ایم
هر کدام دیگری را در خود نشان میدهیم
بی هیچ اشاره ای به دور مرا نشان می داد
نمی دانم او فاصله ها را نمی فهمید
یا من هنوز معنی نزدیک بودن را نمی دانم
از خودکارم خجالت می کشم
که آخرین نفس هایش را هم به پای حرف های ناگفته ام میکشید
حکایت دوست داشتن تو مثل خورشید است
از دور خوب گرم می کنی از نزدیک هم بد میسوزانی
خیالت برایم باتلاق شده
هر چه بیشتر به تو فکر می کنم
بیشتر در تو فرو میروم
از روزی که رفته ای
'در' اعتصاب کرده
پنجره لب از لب باز نمی کند
و اینگونه شد که من شدم رهبر شکست خورده این نبرد
مفت هم نمی ارزید
اما به بهای یک زندگی آن را فروختی
دنیایی را که در دستت باد کرده بود!